![]() |
|
![]() |
#391 | |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
![]() ![]() ![]()
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
|
![]() |
![]() |
كاربران ذيل از a_d بابت اين نوشته مفيد تشكر كردهاند : |
![]() |
#392 |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
مگه من اینجا دلقکم که برم خواستگاری اوقات فراغت خانم پر شه
![]() ![]() ![]() ![]()
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
![]() |
![]() |
![]() |
#393 |
عضو ثابت
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخها: 7,857
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
علی آقا یه سوالی که پیش میاد اینه که کلا چند دفعه رفتین خاستگاری تاحالا؟
![]()
__________________
![]() ![]() آخرين ويرايش khalerize ، Saturday 28 July 2012 در 09:49PM. |
![]() |
![]() |
![]() |
#394 |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
چهار دفعه
![]()
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
![]() |
![]() |
![]() |
#396 |
زهرا
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
چاخان میگه 5 دفعه رفته من امارشو دارم
![]()
__________________
حبیبی "یا عباس" من لی غیرک؟؟ |
![]() |
![]() |
![]() |
#398 |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
من چهار بار خودم رفتم خواستگاری یعنی گل خریدم کت شلور تنم کردم و غیره
![]() ![]()
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
![]() |
![]() |
![]() |
#399 |
مهر من عشق من
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
فاطیمااااااا فک کنم خاطره های علی اقا ته کشید بیا نوبت شما شد
![]() ![]()
__________________
سفر کردم که از یادم بری ... |
![]() |
![]() |
![]() |
#400 | |
خالے ام از احـســاس …
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
![]()
__________________
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت درهوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو... |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#401 |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
یک هفته از ماجرای خواستگاری که براتون تعریف کردم گذشت که پدرشون گفتن میخوان با من اشنا بشن اخه توی خواستگاری نبودن . منم گفتم چرا اون خب دختر خانم باید اشنا بشن اول
![]() خلاصه من رو فرستادن شرکت ایشون رفتیم چشمتون روز بد نبینه در حد مصاحبه دکتری ازم سوال پرسید. اول گفت قبولل داری زنها ناقص ااعقللن ؟ گفتم نه گفت اشتباه میکنی برام حدیث و ایه اورد که زنا احساسشون از مردا برتره و مردا عقلشون گفت فلان حدیث رو میدونی ؟ گفتم الان حضور ذهن ندارم ![]() ![]()
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
![]() |
![]() |
![]() |
#402 | |
یا محیی
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
پشت گوششون رو دیدید جناب علی آقا رو هم می بینید! ![]() اگه از شخصیت ایشون خوشتون نیومده و یا هر دلیل دیگه ای، که دیگر هیچ ولی اگه صرفا از این رفتار پدر دختر که مصاحبه تخصصی ![]() بیست سال آینده خودتون رو تصور کنید که نازنین دختر پاره جگرتون رو برای یک عمر می خواهید دست کسی بسپارید ... با این تصور حتما به ایشون برای برپایی این جلسه، حق خواهید داد. ![]()
__________________
الهی
" ماذا وجد من فقدک؟! و ما الذی فقد من وجدک؟! " چه یافت آن کس که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟! آخرين ويرايش beatrice ، Monday 30 July 2012 در 04:44PM. |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#403 | |
ali
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
ممنونم از اینکه سخت گیری برای دختر شوهر دادن باید باشه کاملا قبوله . اما اینجور روش ها به ادم این احساس رو القا میکنه که توی خونواده ایی قراره بری که قوانین سر سخت و خشکی داره و نمیتونی باهاشون براحتی ارتباط برقرار کنی . در مقابل اون همه تعاریف و سوالهایی که ایشون داشتن من نقطه قوت خونوادم رو ارتباط برقرار کردن ساده در عین حال عمیق معرفی کردم.
__________________
دست و پامونو بسته این زرق و برقای پوچ
دلم واسه سفیدی تنگه بیا از اینجا بریم |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#404 | |
عضو ثابت
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخها: 7,857
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
![]()
__________________
![]() ![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
#405 | |
یا محیی
|
ج: ماجراهای خواستگاری کردن و خواستگار اومدن
نقل قول:
بله. به شما حق می دم. این یه نگرانی طبیعیه که در نتیجه ی چنین برخوردی ممکنه برای هر خواستگاری بوجود بیاد. یک احساس است که البته ممکنه کاملا مطابق با واقع هم نباشه. به شهادت موارد واقعی که شخصا مشاهده کردم. ![]() نقدا چهار پنج مورد متفاوت رو همین الان در ذهن دارم که در اونها پدران دخترها همگی سخت گیری ها یا به عبارت بهتر دقت نظر های زیادی رو بر روی خواستگار محترم اعمال می کردند! تقریبا همشون از این جلسات خصوصی ویژه ( واین سین جین کردن های تخصصی) قبل از ادامه ی باقی مراحل با خواستگار دخترشون داشتند. ولی بعد از تمام این بازپرسی های ویژه ![]() ![]() ضمن اینکه اگر اشتباه نکنم در روایات همچین مضمونی هست که با دختری ازدواج کنید که در خانواده ی خودش عزیز باشد. اگر جایی خواستگاری رفتید که پدر و مادر و خانواده اش، ساده و سرسری و بی تحقیقات از این مسأله خواستگاری عبور نمی کردند و توجه و نگرانی ویژه ای داشتند و شما هم این رو با نشانه های مختلف ( که یکیش می تونه همین داشتن جلسه ی خصوصی پدر دختر با پسر باشه) احساس کردید، بدونید اون دختر قریب به یقین عزیز خانواده اش است. یعنی احتمال زیاد شخصیت کمال یافته ای به لحاظ عاطفی دارد. کمبود محبت و عقده ی عاطفی و ... نداره و احتمال اینکه خوشبختتون کنه زیاده. ![]() ------------ ببخشید طولانی شد. تجربه و مشاهداتی بود که شخصا داشتم. گفتم بازگو کنم. شاید زاویه ی دیدتان چرخشی به سایر جوانب و احتمالات ممکن هم داشته باشد. انشالله که بزودی بهترین همسر شایسته تون! رو بیابید. با توکل بر خدای کریم.
__________________
الهی
" ماذا وجد من فقدک؟! و ما الذی فقد من وجدک؟! " چه یافت آن کس که تو را گم کرد؟! و چه گم کرد آن که تو را یافت؟! آخرين ويرايش beatrice ، Saturday 20 October 2012 در 04:02PM. |
|
![]() |
![]() |
![]() |
Bookmarks |
كاربراني كه در حال مشاهده اين گفتگو هستند : 1 (0 عضو 1 ميهمان) | |
ابزار گفتگو | |
|
|