شهرعشق

خدای من ، وقتی ابرهای سیاه پا می گذارند به آسمان کوچک قلبم . وقتی ابر چشمم حال وهوای باریدن دارد . وقتی حتی مهتاب هم دلش نمی خواهد زیبایی رخسارش را به دریچه ی شب تاریک قلبم هدیه دهد ؛ دلم می خواهد روزنه ی امیدم تورا به نظاره بنشیند . خدای بزرگ قلب کوچکم ، خدای زیبای من ، از تو می خواهم بر نردبان عشق یا در جاده ی سجاده دستم را بگیری و خورشید محبت وشادیت را به آسمان بزرگ قلبم هدیه دهی وبا طوفان عشقت ابرهای سیاه را از درونم برانی . خدایا ، خدایم هستی ؛پس دستم را بگیر... .