من و قایق کوچک اوریگامی ام
اینجا، درست در میان اقیانوس زندگانی
گم شده ایم!
حالا ما سرگردانیم
سرگردان...

این روزها، حال نوشته هایم خوب نیست. کمی تحملش کنید لطفاً...
ارسال Saturday 17 June 2017 در 10:30AM توسط میرزا عبدالزکی
کلیدواژه ها تب کنگو- کریمه, دلتنگی, نوشته ها
بالاخره که نمی توان تا ابد، این انبوهی از حرف ها را در دل نگه داشت. بالاخره که نمی توان دهان را دوخت که شاید کسی خوشش نیاید از این حرف ها. واژگان چه گناهی کرده اند؟ شاید سوالی که کاغذ سفید روی میز، از قلم پر جوهر کنارش می پرسد این باشد: چطور آسمان می تواند پر ز ابرهای سیاهِ بغض دارِ زمستانی باشد اما باران نبارد؟ چطور می تواند دریا باشد، باد هم بوزد اما دست نوازش دریا بر ساحلش نباشد؟ چگونه زمان می گذرد بی آنکه گلی در باغچه ای رشد کند؟ چگونه کسی زنده می ماند بی آنکه تمام عمر و زندگی اش، کسی کنارش باشد؟
بالاخره که نمی توان تا ابد، این انبوهی از حرف ها را در دل نگه داشت، باید قلم به دست گرفت و شروع کرد. گرچه می دانم از نوشته های من ناراحت می شوی. نوشته های من، حساسند. وقتی که عصبانی می شوم، نوشته هایم در دمای خورشید هم حتی ذوب نمی شوند. وقتی دلم می شکند، واژگانم همچون قطرات شبنی که از برگ های درختان سُر می خورند، ناز و لطیف می شود. نوشته های مرا جدی نگیر. همانطور که خودم را جدی نگرفتی. دروغ چرا. تو که رفتی، من هم رفتم به سمت تباهی. اما حالا اگر حرفی می زنم، نه برای این است که دلت بهم بریزد. حرف های مرا فقط بخوان، جدی اش مگیر. همچون انسان ها، واژگان هم بیمار می شوند. نوشته هایم را که می خوانی، خودت را در جزیره ای تصور کن که تمام اقیانوسش را آتش فراگرفته باشد، درخت های آن همگی سوخته و سنگ می بارد از آسمان. این روزها، حال نوشته هایم خوب نیست. کمی تحملش کنید لطفاً.
برگرفته از وبلاگ hamsayegi.blogfa.com || احمد نهازی
لطفا کپی نکنید
بالاخره که نمی توان تا ابد، این انبوهی از حرف ها را در دل نگه داشت، باید قلم به دست گرفت و شروع کرد. گرچه می دانم از نوشته های من ناراحت می شوی. نوشته های من، حساسند. وقتی که عصبانی می شوم، نوشته هایم در دمای خورشید هم حتی ذوب نمی شوند. وقتی دلم می شکند، واژگانم همچون قطرات شبنی که از برگ های درختان سُر می خورند، ناز و لطیف می شود. نوشته های مرا جدی نگیر. همانطور که خودم را جدی نگرفتی. دروغ چرا. تو که رفتی، من هم رفتم به سمت تباهی. اما حالا اگر حرفی می زنم، نه برای این است که دلت بهم بریزد. حرف های مرا فقط بخوان، جدی اش مگیر. همچون انسان ها، واژگان هم بیمار می شوند. نوشته هایم را که می خوانی، خودت را در جزیره ای تصور کن که تمام اقیانوسش را آتش فراگرفته باشد، درخت های آن همگی سوخته و سنگ می بارد از آسمان. این روزها، حال نوشته هایم خوب نیست. کمی تحملش کنید لطفاً.
برگرفته از وبلاگ hamsayegi.blogfa.com || احمد نهازی
لطفا کپی نکنید
همه نظرات 2
نظرات
-
ارسال Friday 14 July 2017 در 12:22PM توسط -پیرمرد- -
ارسال Saturday 15 July 2017 در 11:37AM توسط khalerize
![]() |
همه دنبالک ها 0