من و قایق کوچک اوریگامی ام
اینجا، درست در میان اقیانوس زندگانی
گم شده ایم!
حالا ما سرگردانیم
سرگردان...

زندگی این است: درد و درد و درد!
ارسال Thursday 5 November 2015 در 10:13PM توسط میرزا عبدالزکی
اینکه چگونه نوشته هایم را آغاز کنم، همیشه ذهنم را درگیر خودش کرده و می کند. و یا اینکه چه کنم که این واژگان خسته، بر صفحه کاغذ یا مانیتور به آرامش برسند. و یا اینکه چه کنم که مخاطبانم، نوشته هایم را نظاره گر باشند. بخوانند مرا! نمی دانم اگر انتظامی و آهنگ های منحصر به فردش نبود، چگونه می توانستم بنویسم؟ و یا چگونه می توانستم برنامه نویسی کنم؟ و یا چگونه می توانستم زندگی کنم؟! تکرار هم مسئله ای است که همیشه به آن فکر می کنم. خوشم نمی آید از آن اما گویی خیال دل کندن از این برنامه نویس نویسنده را ندارد! هه! برنامه نویس نویسنده!! پیش تر از این ها اینقدر خودشیفته نبودم! نمی دانم چرا حالا اینقدر جسورانه خودم را برنامه نویس نویسنده یا نویسنده برنامه نویس خطاب می کنم. اما زیاد هم بد نیست. حداقل اینکه تکرار ندارد. تکرار واژگان، تکرار روزها، تکرار زمان، تکرار درد ها، تکرار "تکرار".
اینکه لحظه های خوش ما کوتاه است و دردهایمان بی شمار، همیشه هم بد نیست. درد که نباشد، نوشتنی هم رخ نمی دهد. ما می نویسیم تا که شاید جایی، لحظه ای، خودمان را خالی کنیم. ما می نویسیم تا که شاید همدردی پیدا شود و همراهی کند روح و جان خسته مان را. ما می نویسیم تا که شاید کسی، هنگام قرار گرفتن بر سر دوراهی، متحیر و حیران نشود. دو راهی مرگ و زندگی! به راستی زندگی سبز است و ما، رنگ تیره را با قلموی زشت اعمالمان بر قاب سپید و سبزش می کشیم. ما خودمان چاله می کنیم و شکوه می کنیم از مسیر پر چاله و ناهموار زندگی.
زندگی همیشه شیرین نیست. زندگی یعنی با درد ساختن، زندگی یعنی پدری که سخت، شبانه روز تلاش می کرد و حالا بر بستر بیماریست. زندگی یعنی مادری که بغضش را می خورد، خدایش را شکر می کند، می سازد با آن! زندگی یعنی تنهایی مزمن من که سخت گریبانگیرم شده است! زندگی یعنی مرغی که تخم نمی گذارد و گاوی که هر روز میزاید (برگرفته از اشعار حسین پناهی). زندگی یعنی من، که زمین و زمان می خواهند برفراز قله ای، فریاد بزنم، کم آورده ام! هه! شتر در خواب بیند پنبه دانه! من با تمام این دردها خو گرفته ام، می روم بر فراز همان قله، فریاد می زنم که تا آخر ایستاده ام، همچون قله و همچیون آسمان که همیشه بر فراز دشت ها و کوه ها ایستاده است. من تا آخر می ایستم، تیمار می کنم بیمار این روزهای خانه مان را، چشم و چراغ و سایه سرمان را. سنگ صبور می شوم برای آنهایی که بغض دارند. برای توکا! زندگی این است...
برگرفته شده از hamsayegi.blog.ir || احمد نهازی
اینکه لحظه های خوش ما کوتاه است و دردهایمان بی شمار، همیشه هم بد نیست. درد که نباشد، نوشتنی هم رخ نمی دهد. ما می نویسیم تا که شاید جایی، لحظه ای، خودمان را خالی کنیم. ما می نویسیم تا که شاید همدردی پیدا شود و همراهی کند روح و جان خسته مان را. ما می نویسیم تا که شاید کسی، هنگام قرار گرفتن بر سر دوراهی، متحیر و حیران نشود. دو راهی مرگ و زندگی! به راستی زندگی سبز است و ما، رنگ تیره را با قلموی زشت اعمالمان بر قاب سپید و سبزش می کشیم. ما خودمان چاله می کنیم و شکوه می کنیم از مسیر پر چاله و ناهموار زندگی.
زندگی همیشه شیرین نیست. زندگی یعنی با درد ساختن، زندگی یعنی پدری که سخت، شبانه روز تلاش می کرد و حالا بر بستر بیماریست. زندگی یعنی مادری که بغضش را می خورد، خدایش را شکر می کند، می سازد با آن! زندگی یعنی تنهایی مزمن من که سخت گریبانگیرم شده است! زندگی یعنی مرغی که تخم نمی گذارد و گاوی که هر روز میزاید (برگرفته از اشعار حسین پناهی). زندگی یعنی من، که زمین و زمان می خواهند برفراز قله ای، فریاد بزنم، کم آورده ام! هه! شتر در خواب بیند پنبه دانه! من با تمام این دردها خو گرفته ام، می روم بر فراز همان قله، فریاد می زنم که تا آخر ایستاده ام، همچون قله و همچیون آسمان که همیشه بر فراز دشت ها و کوه ها ایستاده است. من تا آخر می ایستم، تیمار می کنم بیمار این روزهای خانه مان را، چشم و چراغ و سایه سرمان را. سنگ صبور می شوم برای آنهایی که بغض دارند. برای توکا! زندگی این است...
برگرفته شده از hamsayegi.blog.ir || احمد نهازی
همه نظرات 7
نظرات
-
به به چه قلمی احمد آقا
چه متن زیبایی
ولی مفهوم کلی متن رو اگه اجازه بدی من قبول نکنم .
هر چقدرم زندگی سخت باشه دردناک باشه توی مراحل خیلی دردآور مثل جدایی ، مرگ ، از دست دادن ، بیماری و ... داشته باشه
باز هم زیباترین چیزیه که خدا به بشر تقدیم کرده .
اینو فقط میشه از نگاه کردن به یک گل فهمید . همین !ارسال Saturday 7 November 2015 در 12:28PM توسط A+CH -
ارسال Sunday 15 November 2015 در 09:40AM توسط صحرا -
نقل قول:به به چه قلمی احمد آقا
چه متن زیبایی
ولی مفهوم کلی متن رو اگه اجازه بدی من قبول نکنم .
هر چقدرم زندگی سخت باشه دردناک باشه توی مراحل خیلی دردآور مثل جدایی ، مرگ ، از دست دادن ، بیماری و ... داشته باشه
باز هم زیباترین چیزیه که خدا به بشر تقدیم کرده .
اینو فقط میشه از نگاه کردن به یک گل فهمید . همین !
مرسی افتخار دادی نوشتمو خواندی...
خستم...
فقط همین!ارسال Sunday 15 November 2015 در 08:40PM توسط میرزا عبدالزکی -
ارسال Sunday 15 November 2015 در 08:41PM توسط میرزا عبدالزکی -
ارسال Sunday 15 November 2015 در 08:41PM توسط میرزا عبدالزکی -
ارسال Sunday 15 November 2015 در 09:33PM توسط صحرا -
ارسال Monday 7 December 2015 در 11:21PM توسط alone90
![]() |
همه دنبالک ها 0